۱۳۹۶ فروردین ۱۷, پنجشنبه

سال های 60



سال های 60
به همراه خواهر زادۀ کوچکم، پگاه
که حالا برای خودش یک آرشیتکت قابلی شده است.

یک مهمانی خانوادگی کوچک


یک مهمانی خانوادگی کوچک، منزل برادرم، به همراه مادر
سال های 60

نوروز 60 یا 61


نوروز 60 یا 61
زمانی که پدرم هنوز حضور داشت. همراه با خانوادۀ خواهرم.

جشن تولد


جشن تولدی که توسط خانوادۀ برادرم در منزل خواهرم، در هنگام پژمردگی روحی
برایم گرفته شد. سال های 60

جشن مهرگان

جشن مهرگان
در سال های بد
و به یاد بندیان و پرکشیدگان
در خلوت خانه.

سال بد



سال بد
که نگران بندیان بودم و خود را منتظرالبند می پنداشتم،
و جای خالی رفقا را با محبت رقبای قدیمی پر می کردم.

فروردین ماه سال 60


فروردین ماه سال 60
این عکس ها را در اطراف لواسان مهندس رضا بیدادیان از من گرفت.
او یک آرشیتکت هنرمند و باذوق، نقاش، شاعر و نویسنده، خلاصه انسانی سرشار از قریحه 
و خلاقیت، که شوهر خواهر زاده ام بود و اشتراک ایدئولوژیک نداشتیم، زیرا او مذهبی و خط امامی بود
ولی به دلیل علائق مشترک انقلابی با هم رابطۀ خوبی داشتیم، حتی در سال های بد برای من و ما،
و به علت استعداد های هنری اش از کودکی او را دوست می داشتم.
متأسفانه او خیلی زود و در اوج خلاقیت از میان ما رفت.

نوروز 1359


نوروز 1359
من که در اراک دانشجو بودم برای تعطیلات نوروزی به تهران آمدم
و بلافاصله همراه با همۀ خانواده عازم کاشان شدیم.
عکس بالا در باغ فین است و عکس پایین در یک قهوه خانه