۱۳۹۲ آذر ۱۶, شنبه

من و کوروش بامسی در منزل شهرام رسایی
روزگار خوشی ما سه نفر با هم داشتیم.
فصل مشترک ما عشق به گیتار بود و رویای اینکه یک روزی با هم یک گروه راک درست کنیم.
کوروش راهنمای خودآموزی گیتار ما بود و قرار بود لیدر گروه شود.
شهرام هم عشقش ابتکارات الکترونیک در زمینه موسیقی بود. من هم با شعر و ادبیات حال می کردم.
کوروش به انگلستان رفت و گروه ما تشکیل نشده از هم پاشید.
شهرام به عشقش رسید و مهندس الکترونیک برجسته ای شد و الان در آلمان زندگی می کند، البته او هم مثل من گیتار را رها کرد. کوروش را نمی دانم الان چه می کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر